Thursday, November 16, 2006

روز نوشت


اگه شما پدر یا مادر بودین، دوست داشتین دخترتون مثل نرگس می شد یا زهره ...(مرگ یا ...) ... در 50% مواقع می شه این و استنباط کرد که بدتر از مرگ هم چیزهای تو این دنیا هست. یا بالاتر از سیاهی هم رنگی هست. به قول ترک ها "الله فکره قلمیان بلانه باشا گتیمسین" ترجمه: خدا بلای که به فکرمون هم نمی رسه سرغمون نیاره
.....


یه سگ خردیم، به خاطر تنبلي و خواب زیادش اسمش رو گذاشتم شلمان، فقط روزی بهش چند تکه بال و گردن مرغ می دم، گاه گداری همه یه لیوان شیر، وقتی من و می بینه از سرو کولم بالا می ره، کاش آدم ها هم اینجوری بودن.
....
کات.






3 comments:

آدم آهنی said...

شما به من روزی فقط یه تکه بال و گردن مرغ بده، هر وقت هم حال کردی یه فنجون شیر، اصلا هیچی نده، روزی یه بار نازم کن، دو بار هم پدرانه دعوا کن، از سر و کولت بالا می رم که هیچ ...

Sinistral said...

باورم نمیشه
یعنی دست و پا زدن و دم تکون دادن برای یه تیکه «لطف» بیشتر، رو به همزیستی و تقابل با آدما ترجیح میدی؟

Anonymous said...

سلام وبلاگ جالبی دارین نمی دونم معنی بچه های کوچه پشتی چیه من وبلاگ شما رو توی وبلاگ خانه ی هنر پیدا کردم و از آدم آهنی به شما رسیدم امیدوارم موفق باشین حالا فقط ادم آهنی می تونه شمار و ببینه و دیگران نه ؟
ممکنه ؟